شیطون بلا
پسرک ما حسابی شیطون شده دیگه عرق مارو در میاره بس که دنبالشیم کلی خسارت تو خونمون وارد کرده دیگه دیگه غیر قابل کنترل شده از خرابکاریهاش اگه بنویسم صفحه کم میارم اما به نمونه هاش اکتفا می کنم دو روز پیش مامان این برد خونه همسایه نذری آش می پختن تو حیاط واسه خودش می چرخیدو خرابکاری می کرد . مامان می گه در چشم بهم زدنی به دور از چشم صابخونه دیدم یه چوب بلند رو انداخت تو آب چاهشون منم صداش رو در نیاوردم . بلافاصله فلنگ رو بستم و فرار کردم. از دست به شکستنش بگم: خونه مامان اینا بودیم 2 بار یه قاب عکس رو پرت کرد تا بار سوم بیایم از دست سرتق این آقا بگیریم زد وشکست جارو و خاکنداز منو از طبقه چهارم پرت کرد پااااااااااااااااا...
نویسنده :
نسیبه و محمد
16:59
عکس های بهراد
یکی یه دونه ما
بهراد جون الان نزدیک به 18 ماهگیه اکثر کلمه ها رو متونه بگه البته دستو پا شکسته خیلی قلدر شده " اگه چیزی رو که می خواد بهش ندیم داد میزنه یا گریه زاری راه می ندازه تا بهش بدیم پسرم عاشق مهمونه وقتی دایی یا عمه هات ویا هرکی رو که می شناسی میان خونمون از خوشحالی پر می گیری وکل دور خونه رو می چرخی چند وقتی هست که عمه گفتن یادگرفتی و عمه هات و ذوق زده کردی شبها از بس از خواب بیدار می شی واسه شیر خوردن دیگه کلافم می کنی تا زمانی که شیر از دهنت نگیرم خوابم نمی بره دنونای تیزی داری که اوووووف دست به خراب کاریت عالیه دیشب یه کاسه سوپ رو خالی کردی رو فرش که به مشقت زیاد پاکش کردم زیاد سعی می کنم دعوات نکم ولی مگه تو کتت می...
نویسنده :
نسیبه و محمد
17:37
عشقم بهراد
عزیز دلم الان 16 ماهشه انقد وقتمو می گیره که نمی تونم سری به وبلاگش بزنم اولین کلمه ایی که گفتی گل بود الان دیگه بیشتر از 10 تا کلمه می گی نون دا یعنی دایی دئیر یعنی زهیر نون دا شک یعنی الهی شکر ماه ماهی شعر گل گل گل هم می خونی کارای ما رو تقلید می کنی مثل نماز خوندن .شونه زدن .رژ زدن ووووووو خیلی بازیگوشی برای یه لحظه تو بغلمون نمی شینی کمی لجبازی و دست زدن هم پیدا کردی صب به صبح دست ما رو می کشی بری تاب بازی جدیدا تو خونه حوصلت سر میره باید ببرمت بیرون یه دوری بزنی دو روز پیش بردمت مینی پارک برا اولین بار یاد گرفتی از پله سرسره به تنهایی بری بالا وسر ب...
نویسنده :
نسیبه و محمد
17:02
بابا تو رو دوس داره
بهراد جون حالا هشت ماه و نیمش شده و حسابی تو دلبرو شده-دو ماه که میشینه-یک ماهه که چخاردست و پا میره-پسرمون مرد شده دستم میده-دنبالمون همه جا راه میافته-خیلی کنجکاوه تمام کشوهای خونه رو باز میکنه وسایلشو میریزه بیرون بستنی و هندونه خیلی دوس داره-باباش که میره سرکار تا دم در دنبالش راه میافته پاهاشو میگیره میخواد باهاش بره-ماماماماما --بابابابابابا هم بصورت پشت سر هم تکرار میکنه - لبهاشم غنچه میکنه به صداههی مختلف : اووووووو - دیژژژژژژژ - لالالالا-اگه اگه ...
نویسنده :
نسیبه و محمد
1:55
بهراد کوچولو
بهراد ما در تاریخ ٢ آبان ١٣٩٠ در روز دوشنبه ساعت ٢:١٠ بعدازظهر در بیمارستان سینا به دنیا اومد امروز ١٨ آذر پسرمون ٤٧ روزه شد گوگولی مامان این روزا وقتی باهاش حرف می زنیم لبخند می زنه و صدای آقون آقون از خودش در می یاره امروز جمعه هست و اومدیم خونه مادرجونش از ظهر تا حالا هم که اومدیم همش خابالوی ما می خوابه هر خونه ایی که میریم به لوسترش به مدت طولانی خیره و ساکت می مونه اینم عکسای گوگولی پسر بهرادی ...
نویسنده :
نسیبه و محمد
19:54
بدون عنوان
گوگولی پسر
گوگولی ما تو تاریخ 28 خرداد سال 90 مشخص شد پسره با وزن 450 گرم اسمش هم پس از نظر سنجی گذاشتیم بهراد یعنی جوانمرد نیکو البته اگه پشیمون نشدیم این اسم اول انتخاب باباش بود مامان بزرگش بهش می گه دکتر بهراد امروز که 7 مرداد هست مامانم براش آش تکون خوردنشو پخت بین چند نفر از اعضای فامیل پخش کرد پسری ما الان تو هفت ماهه و کلی بزرگ شده و وزن اضافه کرده عکس سونوی جدیدشم زدیم به دیوار خونمون پسرم کلی خاطر خواه پیدا کرده دماغ و ابرو و موهاش به خان داییش رفته لبش شبیه باباشه حالا تا بعدا بیاد ببینیم شبیه کی می شه بهراد مامان وبابا بوس بوس بوس بوس لطفا در مورد اسمش نظر بدید ...
نویسنده :
نسیبه و محمد
15:44